روی سنگ قبرم بنویسید: کبوتر شد و رفت...
زیر باران غزلی خواند، دلش تر شد و رفت...
چه تفاوت که چه خورده است؟
غم دل یا سم...
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت...
روز میلاد....
همان روز که عاشق شده بود...
مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت...
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید...
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت...
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد...
آدمی ساده که یک روز کبوتر شد و رفت...{-124-}
1391/12/20 - 00:33